عباس صفاری میگه:
"ریهها پس میزند
دود سنگین شیمیایی را.
تو دیده بودی
لرزش انگشتان
فندک سمج
و سیگار وارونه را
و این مدت داشتی
پشت دندانهای سپیدت
خندهای تدارک میدیدی که پاک
از پا در آوردم.
خدا ذلیلت نکند زن
که انقدر بیرحمی و معلوم نیست
به کجای این شب برقآسا
پرت کردهای حواسم را"
در همین راستا باید بگم خدا ذلیلت نکنه میم، ام پی تری پلیر نازنینم رو گم کردم!