باخت تیم ملی ناراحتام کرد اما اتفاقاتی که بعد از اون رخ داد بدجوری اعصابم رو خرد کرد. همه شمشیرها رو کشیدند و به خون میرزاپور و دایی تشنهاند. این چند روزه انواع اساماس با مضمون پایین تنهای در وصف دایی و میرزاپور به دستم رسیده. روزنامهها، اگر خط قرمزی وجود نداشت رسماً فحش زیر و بالای این دو نفر رو سر میدادند، هرچند حالا هم فحشهاشون در کاغذ کادو پیچیده و خیلی مودبانه تحویل میدهند. باز دلم خوش بود اهالی وبلاگستان به چیزی که در تخصصاشون نیست وارد نمیشند ولی مثل اینکه این جو زدگی عامی و غیر عامی سرش نمیشه (نگاه کنید به فرضیهی توطئهی غربتستان و یا پست حق به جانب سپینود).
آهای ملت، چی کار دارید میکنید؟
+
حتماً تا حالا اینور و اونور خوندید از تجمع دیروز زنان، در هرصورت این عکسهای کسوف رو از دست ندید.
هشتصد تا متن نوشتم که چهجوری به این وبلاگه رسیدم و حال خودم قبلاش چهطور بوده و بعدش چی شده و اینها. تماماش پر بود از این من ِ لعنتی.
آقاجان اگر دوست دارید بهترین هایکوهای اریژینال روی وب رو بخونید به این وبلاگ سر بزنید. یک کلام: معرکهاس. با اجازهی خانم آموزگار چهار قطعه از شعرهاشون رو اینجا میگذارم.
جستجو بی فایده است
فکر می کنم
سر حرفی که باید به تو می گفتم اش
بلایی آمده
+
می خواهی گریه کنی
بی چرایی
غم انگیز ترین ماجرای شعر اینجاست
+
کلمه های سرگردان من!
همه با هم حرف نزنید،
یکی یکی
+
توی جیبم
پر از صدا ها ی رنگارنگیست
مشتت را بیار...!
...فهمید که هیچ چیز واقعیتر از شانس نیست. هرچند این هم مدتها بعد معلوم شد. اوئل فقط این رخداد و عواقب آن در کار بود. مهم نیست که ممکن بود طور دیگری هم باشد یا همه چیز با اولین کلماتی که از دهان آن غریبه بیرون میآمد از قبل مشخص شده بود، اصل خود داستان است و این که معنی در کار باشد یا نباشد، اصلاً ربطی به روایت آن ندارد. به عبارت بهتر استر فقط اولین اتفاق و عواقب اون رو دنبال میکنه، بدون اینکه ایدهای داشته باشه که اصلاً پشت این صحنهی اتفاقات و جریانات فکری نهفته هست یا نه.
۲. جزئیات قبل از شروع اتفاق اهمیتی ندارند. داستان با اتفاقی، مثلاً اینجا تلفنی اشتباه، شروع میشه و به تاریخچهی قهرمان داستان کاری نداریم: این که او که بود و اهل کجا و چه کاره بود، چندان اهمیتی ندارد. تنها چیزهایی که از کویین (قهرمان داستان) میدانیم این است که:
با اسم مستعار مینویسه و کتاب کارآگاهی چاپ میکنه (کاری که خودِ استر عیناً انجام داده). زن و بچه اش هردو مردهاند. نه از زندگی کردن متنفره و نه علاقهای بهش داره و تنها به زندگی کردن ادامه میده.
۳. در فصل اول کوئین درحال خوندن مارکوپولو این سطور رو میخونه: همه چیز همانگونه که دیده شده نقل میکنیم تا کتابمان گزارش دقیقی باشد به دور از هرگونه کذب و هر کسی این کتاب را بخواند بتواند به آن اعتماد کند که حاوی هیچ نیست مگر حقیقت. احتمالاً اشاره داره به شباهت سفر کوئین و مارکوپولو که هردو به ناشناختههاشون سفر میکنند. و اون سطور نقل شده هم باز پروتکلی است برای نویسنده که تمام مراحل این سفر درونی که با (یا از طریق) اعمال فیزیکی همراه شده رو دقیقاً شرح بده.
۴. ...انگار که به خاطر توجهی که حالا به آن ها دارد معنایی بیش از واقعیت سادهی وجودشان یافتهاند. این هم ایدهای است که استر در کارهایش مدام تکرار می کند: تمرکز بر موضوعی خاص و بررسی جزئیات تا به هویت پنهان اون شخص یا شی دست پیدا کنه. به نظرم میاد بازهم به قطعاتی در کتاب برخورد کنم که مثل این یکی به کار خودِ نویسنده ارجاع میده.
۵. اتفاق اصلی با تلفن شروع میشه و تلفنی که کوئین جواب میده و باعثِ اتفاقات مسلسل بعدی میشه در شب بسته شدن نطفهاش رخ میده، شب عروسی پدر و مادرش. که میتونه اشارهای باشه به شکل گرفتن نطفه یا هویت جدیدش در این شب.
توجه: تکههایی که با حروف ایتالیک نوشته شدن از متن کتاب نقل شدهاند، البته ممکنه بهخاطر استاندارد وبلاگی دستکاری هم شده باشند.
پل بنجامین آستر نویسندهی پنجاه و نه سالهی آمریکایی است. در سن بیست و سه سالگی از دانشگاه کلمبیا فارغالتحصیل شده و به فرانسه رفته و برای چهار سال به ترجمه از فرانسوی میپردازه. با بازگشت به آمریکا شروع به انتشار کارهاش میکنه که شامل شعرها، مقالهها و ترجمهها میشه. دوبار ازدواج کرده که هم همسر فعلی و هم قبلیاش نویسنده بودهاند.
اولین رمانی که ازش چاپ میشه با نام مستعار پاول بنیامین و داستانی کارآگاهی بوده و سپس سهگانهی نیویورک رو به عنوان اولین رمان و با نام اصلی خودش چاپ میکنه که با استقبال مواجه میشه. رمانهای بعدی استر که به فارسی برگردونده شدند به ترتیب زمانی عبارتند از :
-کشور آخرینها
-هیولا
-شب پیشگویی
در مجموع کارنامهی استر شامل ِ یازده رمان، سه مجموعه شعر، سه فیلمنامه، سه ترجمه و تعداد زیادی مقاله است.
چهار رمانی که بالا بهشون اشاره کردم رو نشر افق چاپیده و به جز دو رمان از سهگانهی نیویورک که خانم لولاچی ترجمه کرده، بقیهی کارها ترجمهی خانم خجسته کیهان هستند. ترجمهها مشکل خاصی ندارند. اصلاً جلب توجه نمیکنند و بیرونزده نیستند. البته به این هم اشاره کنم که همهی کتابها ویراستار دارند: ویراستار ترجمههای خانم کیهان، جناب خوابگرد و ویراستار مترجم دیگر امید نیکفرجام . خلاصه اینکه از لحاظ ترجمه یا چاپ، چیزی خواننده رو در حین خوندن اذیت نخواهد کرد.
احتمالاً اگر پیگیر نوشتههایی که دربارهی استر وجود داره باشید، تمی رو میبینید که مدام تکرار میشه: تکیه استر بر تصادفی بودن وقایع رمان (من رو یاد فیلم مهمانی مامان میندازه که هرکی از راه میرسید میگفت غذا خوردن در فیلمهای مهرجویی نقش کلیدی داره!). اما نکتهای که به نظرم کلیدیتره تکیه استر بر وقایعی است که احتمال رخ دادنشون کمتره. از چشم استر، زندگی شامل وقایعی تصادفی است که بی هیچ هدف خاصی بر سر ما انسانهای مفلوک میباره. اما در داستانهای استر این اتفاقات با کمترین احتمال رخ دادنه، که دستمایهی نوشتن داستان میشه.