"واقعیت اینه که آدم وقتی برای اولین بار عشق زندگیشو میبینه زمان کش میاد و کند میشه. اما کسی ادامه این واقعیت رو نمی گه که بعد از اون زمان تند میشه تا به سر جای اولش برگرده."*
الان زندگی منم همینجوریه فقط از نوع برعکسش: هفته پیش که برای امتحان میخوندم مثل برق وباد زمان گذشت ولی حالا که امتحانو دادم و بیکارم ، روزها انقدر کش دار و سنگین شده که داره خفم میکنه.
دیشب و شبهای قبلش "آواز عاشقانه" چیور رو میخوندم. داستان ها در کمال سادگی و بدون تنش روایت میشه و با یک نقطه اوج خفیف (در بعضی هم اصلا بدون نقطه اوج) به پایان میرسه ولی تاثیر عجیبی باقی میذاره. اینم رفت تو لیست داستانایی که نمیتونم بفهمم چطور این تاثیرو میذارن. از جهاتی فصای داستان ها شباهت به داستانهای سینگر میدن. اگه از سینگر و داستان هاش خوشتون میاد، اینو پیشنهاد میکنم.
*از" ماهی بزرگ" ساخته تیم برتون