انسان بودن هامان اگر که انسانیم از اندیشه هامان است، در اندیشه هامان است، در برداشت هامان به ماخذ انسانى از زمانه مان و خصلت و اعمال همزمانه هاى دور یا نزدیک. این ها را گاهى روشن نمیبینى، یا نمیبینى، گاهى از ضرب عادت گاهى از پشت عاطفه، گاهى از بس که نزدیکى، گاهى هم از این مدرسه تا با هم. جزئیات نزدیکت است اما جا براى دیدن مجموعه نیست، جا براى اندکى عقب رفتن تا بهتر تمام را به یک نگاه ببینى. اما در مجموعه است که تصویر را با ربط بین اجزائش میتوانى دید. وقتى که توى کوچه هاى تنگ شهر میگردى حد نگاه تو، سد نگاه تو دیوارهاى نزدیک اند. از پیچ هاى کوچه به جز جزئى از کوچه هیچ نمیبینى، طرح شهر را که دیگر هیچ. اما برو تا بالاى گلدسته، یا روى تپه ها و کوه هاى مجاور یا، بهتر، از هواپیما نگاه بینداز، از نقطه اى فراتر از آن راه تنگ پیچ در پیچ، از ارتفاعى فراخور چشم انداز، از یک دیدگاه مسلط- آنوقت ربط میان کوچه ها و ساختمان ها را بهتر و دقیق تر مشخص در ذهن ضبط میکنى و میسنجى.
زمانه کوه مسلط به شهر یادهامان است، این شرط که بالاى آن باشى، که چشم بسته نباشد به پرده عواطف و عادات؛ یا از پشت شیشه هاى رنگى عینک نگاه نیندازى- عینک هاى بستگى هایت، پیشداورى هایت...
...در تاریخ یا در تاریکیهای سنت جستجو کردن تنها برای حذر از کثافت و گمراهی باید باشد، تنها به خاطر پرهیز از تکرار نادرستیها، و نه ستودن و دل بستن به یک قدیس یا قلدر، یا قالتاق و جستن یک چاله به ظاهر دنج تا خود را به آسودگی در آن بیندازی برگردی به امن کاهل بطن و رحم تا بگویی به خانهی خاص خود رسیدهام دیگر. خانه این دنیاست. هرکجای این دنیا...
*****
نوشتههای بالا قسمتی از نامهی شخصی یک هنرمنده. قدرت قلم رو حس میکنین؟ آیا اسم این هنرمندِ یاغیِ هشتاد و خوردهای ساله قابل حدس هست؟!
نامه به سیمین دانشور با قلم بسیار زیبای ابراهیم گلستان
ممنون