لذتی بالاتر از خوابیدن زیر یک آسمون صاف دور از شهر وجود داره؟ باید برای این حسی که بهم منتقل میکنه اسم خاصی بذارم. یک اسم که فقط این حس رو نشون بده و مربوط به یک سری برداشتهای دیگه نباشه. اِنقدر عظیم و زیبا و آرامش دهنده و مخوف که، که نمیدونم چی. فقط میتونی تماشا کنی، قدرت فکر کردن رو از دست میدی. چه بهتر. اِنقدر خودت و خواستههات رو کوچیک میبینی که حتی خجالت میکشی نیم نگاهی هم بهشون بندازی. شاید به بقیه آدمها فکر کنی. به اونایی که دوستشون داری. که اگر امشب اینجا بودن و با تو این آسمون رو میدیدن دیگه هیچی تو دنیا نمیموند که بخوای انجاماش بدی. اونوقت میتونستی با آغوش گشوده آرزوی مرگ کنی، آرزو کنی که اون شب هیچ وقت برای تو صبح نشه.
تا به حال عبور یک ماهواره رو دیدید؟ یک نقطه درست عین بقیه ستارهها، فقط متحرک. شاید یک دقیقه طول میکشه تا نصف آسمون رو طی کنه. من، نه یکی نه دوتا بلکه سه تارو همزمان دیدم. به فاصلهی دو سه درجه از هم و روی یک خط نامرئی. خیلی زیبا بود. میدونی، خیلی از احساسات و برداشتها هم قابل ترجمه به زبان خودمون نیستند، درست مثل بعضی کتابها. باید بدون واسطه باهاشون روبرو بشی. این احساسات رو هم حداقل من نمیتونم ترجمه کنم. میگن آسمون کویر محشره. همیشه یکی از آرزوهام این بوده که آسمون کویر رو ببینم. این تابستون حتماً برآوردهاش میکنم.
راستش من خیلی دوست دارم که یک بار لحظه ایی رو تجربه کنم که فکر کنم اگه الان تموم بشه هیچ حسرتی باقی نمی مونه. من آسمون کویر رو امتحان کردم. یک شب در قصر بهرام. با عده ایی منجم که در کار رصد بودن و این فکر مسخره من که کار ما نیست شناسایی راز گل سرخ. و بعد سکوت کویر در روز، به شرط حضور چند آدمی که بفهمن سکوت فقط برای شکستن نیست، می توونه آدم رو به جنون بکشونه. خیلی حرف زدم انگار
آسمون کویر فوق العاده است. ترکیبش با shine on you crazy diamond ham هم فوقالعاده تر است!
اتفاقاْ من هم داشتم همین آهنگ رو گوش می کردم!
ضمنا از استر من فقط کشور آخرین ها و شب پشگویی اش را خوندم. کشور آخرین هاش یک چیز دیگه است. عاشق اون قسمت روش های خودکشی شون بودم.